معنی به طور تصادفی

لغت نامه دهخدا

تصادفی

تصادفی. [ت َ دُ] (ص نسبی، ق) ناگهانی. اتفاقی.


طور

طور. (اِخ) شهری است بنواحی نصیبین. (منتهی الارب). رجوع به طور عبدین شود.

طور. (اِ) دام. شبکه (یعنی جامه ای از رسن یا طناب مشبک). شبکه که بدان ماهی گیرند. شبکه ٔ صیاد. طور ماهیگیران. بیاحه. دام ماهیگیری. || قسمی پارچه ٔ دیداری.

طور. (اِخ) سوره ٔ پنجاه ودومین از قرآن کریم، مکیه و آن چهل ونه آیت است، پس از ذاریات و پیش از نجم.

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

تصادفی

اتفاقی، حادثی، غیرمترقبه، تصادفتصادف

فارسی به عربی

تصادفی

حادث عرضی، ظرفی، عرضی، عشوائی، غریب، لونی، مشکوک


فکر تصادفی

عشوائی

فارسی به آلمانی

تصادفی

Unfall (m), Unfall, Zufall (m), Zufälliges ereignis (n), Zufaellig

معادل ابجد

به طور تصادفی

807

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری